سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

داستان و راه های توحید جویان بزرگ

راه موفقیت بزرگ مرد توحیدی آیت الله قاضی طباطبایی (چهارشنبه 87/12/28 ساعت 5:51 عصر)

سالهاست بر من بینوا صبحی گذشت و شامی، از کوی آن دلبر با وفا نه قاصدی نه سلامی! نه نامه ای نه پیامی! ندانم به این قالب بی روح صبر ایوب داده شده یا عمر نوح وعده شده! به بیداری انتظار می کشم خبری نمی شنئم. می خوابم اثری نمی بینم، هر طرف می روم به جایی نمیرسم، از هر که می پرسم نشانی نمی یابم. از آن طرف هم آتش نمرودی هجران آناً فاناً در ازدیاد ، چه کنم؟!

تذکره المتقین، ص 160

این احوال مردی است عظیم که چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده است.بسان پرنده ای گرفتار قفس ، خود را به در و دیوار می کوبد تا راه نجات بیابد.

آن کوه صبور و خستگی ناپذیر به نقل از آیت الله نجابت (ره) چنین می گفته که:

هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نسیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم ، ندیدم ندیدم، من کشف نم یخواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم ، من خودش را می خواهم.

دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را.

آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را در حرمین شرفین امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) به جا می آورد ، اما این بار که می خواهد به حرم مشرف شود با زبان حالبه خدا عرضه می کند که:

یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا

یار تویی غار تویی خواجه نگهدار تویی

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی

سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی

مرغ کُه طور تویی خسته به منقار مرا

(دیوان شمس تبریزی)

و چون به حرم حضرت ابوالفضل (ع) می رسد ، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده ، هرچه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است. در راه سید ترک زبانی که دیوانه است ، به طرف او می دود و می گوید: سیّد علی ، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل (ع) هستند، و او آنقدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل (ع) می رود . اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود. (به نقل از آیت الله نجابت) او ذره ذره وجودش را از عشق به محبوب گداخته و به رنگ معشوق در آمده است! و این بار که در می زند و معشوق می گوید که کیست، جواب می شنود که:

گفت بر در هم تویی ای دلستان

(تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل (ع) به طور کلی عوض می شود،آنگونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریعتر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین (ع) نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آنجا دراز می کشد و دوباره به آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورند، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد: چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آورند ، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد.

آری و بالاخره در های آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود.

و خود می گوید:

آنچه را می خواستم ، تماماً بدست آوردم و امام حسین (ع) در را به رویم گشود.

راستی فاصله ما با او چقدر است؟! او که بهشت آفرین را خواست نه بهشت را ؟ کجای کاریم؟ راهمان چیست؟ تا کی جانمان در این کالبد مجال ماندن دارد؟

یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است. 



  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: ذلیل

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اذکار نافعه
    ذلیلیم
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 1 بازدید
    بازدید دیروز: 8
    کل بازدیدها: 96855 بازدید
  •   درباره من
  • داستان و راه های توحید جویان بزرگ
    ذلیل
    با بندگی میشه خدایی کرد
  •   لوگوی وبلاگ من
  • داستان و راه های توحید جویان بزرگ
  •   مطالب بایگانی شده
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من